نه آرومم نه آشوبم

کاملا غیر سیاسی!!

نه آرومم نه آشوبم

کاملا غیر سیاسی!!

می دانیم جایمان کجاست؟

می گویند زمانی که قرار بود دادگاه لاهه برای رسیدگی به دعاوی انگلیس در  ماجرای ملی شدن صنعت نفت تشکیل شود ، دکتر مصدق با هیات همراه زودتر از موقع به محل رفت . در حالی که پیشاپیش جای نشستن همه ی شرکت کنندگان  تعیین شده بود ، دکتر مصدق رفت و به نمایندگی هیات ایران روی صندلی نماینده انگلستان نشست .قبل از شروع جلسه ، یکی دو بار به دکتر مصدق گفتند که اینجا برای نماینده هیات انگلیسی در نظر گرفته شده و جای شما آنجاست ، اما پیرمرد توجهی نکرد و روی همان صندلی نشست ..

جلسه داشت شروع می شد و نماینده هیات انگلیس روبروی دکتر مصدق منتظر ایستاده بود تا بلکه بلند شود و روی صندلی خویش بنشیند ، اما پیرمرد اصلاً نگاهش هم نمی کرد .

جلسه شروع شد و قاضی رسیدگی کننده به مصدق رو کرد و گفت که شما جای نماینده انگلستان نشسته اید ، جای شما آن جاست .کم کم ماجرا داشت پیچیده می شد و بیخ پیدا میکرد که مصدق بالاخره به صد در آمد و گفت :

 شما فکر می کنید نمی دانیم صندلی ما کجاست و صندلی نماینده هیات انگلیس کدام است ؟ نه جناب رییس ، خوب می دانیم جایمان کدام است ...اما علت اینکه چند دقیقه ای روی صندلی دوستان نشستم به خاطر این بود تا دوستان بدانند برجای دیگران نشستن یعنی چه ؟

او اضافه کرد که سال های سال است دولت انگلستان در سرزمین ما خیمه زده وکم کم یادشان رفته که جایشان این جا نیست و ایران سرزمین آبا و اجدادی ماست نه سرزمین آنان ...  سکوتی عمیق فضای دادگاه را احاطه کرده بود و دکتر مصدق بعد از پایان سخنانش کمی سکوت کرد و آرام بلند شد و به روی صندلی خویش قرار گرفت. 

با همین ابتکار و حرکت ، عجیب بود که تا انتهای نشست ، فضای جلسه تح تاثیر مستقیم این رفتار پیرمرد قرار گرفته بود و در نهایت نیز انگلستان محکوم شد.

 

 

(به مناسبت ۲۹ اسفند روز ملی شدن صنعت نفت)

انوشیروان ساسانی

وقتی کارگزاران انوشیروان ساسانی در حال بنا کردن کاخ کسرا بودند به او اطلاع دادند
که برای پیشبرد کار ناچارند برخی از خانه هایی که در نقشه بارگاه ساسانی قرار گرفته اند
را نیز به قیمتی مناسب خریداری و سپس ویران کنند تا دیوار کاخ از آنجا بگذرد، اما در این میان
پیرزنی هست که در خانه ای گلی و محقر زندگی می کند و علیرغم آنکه حاضر شده ایم
منزلش را به صد برابر قیمت واقعی اش از او خریداری کنیم باز راضی نمی شود.
چه باید کرد؟ انوشیروان گفت " از من نپرسید که چه باید کرد . خودتان بروید و بنا به رسم عدالت
و روح جوانمردی که همهء ما ایرانیان داریم با او رفتار کنید".

کسانی که از ویرانه های کاخ کسرا (ایوان مداین) بر لب دجلهء عراق دیدن کرده اند حتما
دیوار اصلی کاخ را هم دیده اند که در نقطه ای خاص به شکل عجیبی کج شده
و پس از طی کردن مسیری اندک باز در خطی راست به جلو رفته است.
این نقطه از دیوار همان جاییست که خانهء پیرزن تنها بود و بنای کاخ را به احترام حقی که داشت
کج ساختند تا خانه اش ویران نشود و تا روزی هم که زنده بود همسایهء دیوار به دیوار پادشاه ماند.
از آن زمان هزاران سال گذشته است اما دیوار کج کاخ کسرا باقی مانده است
تا نشانهء روح جوانمردی مردم ایران و عدل پادشاهانشان در عهد ساسانی باشد

دیوار کج کاخ کسرا بر جای مانده است تا یادآور آن پیرزن تنها و نماد روح جوانمردی
مردم ساسانی و نشانهء عدل و عدالت انوشیروان باشد.

حکایت

 با طایفه بزرگان به کشتی در نشسته بودم. زورقی پی ما غرق شد ؛دو برادر به گردابی درافتادند.یکی از بزرگان گفت ملٌاح را که بگیر این هر دوان را که به هر یکی پنجاه دینارت دهم. ملٌاح در آب افتاد و تا یکی را برهانید آن دگر هلاک شد. گفتم بقیٌت عمرش نمانده بود ؛از این سبب در گرفتن او تاخیر کرد و در آن دگر تعجیل. ملٌاح بخندید و گفت آنچه تو گفتی یقین است و دگر میل خاطر به رهانیدن این بیشتر بود که وقتی در بیابانی مانده بودم و مرا بر شتری نشانده وز دست آن دگر تازیانه ای خورده خورده ام در طفلی.گفتم صدق الله «مَن عَمِلَ صالحا فَلنَفسهِ وَ مَن اَساءَ  فَعَلَیها.» 

تا توانی درون کس مخراش          کاندرین راه خارها باشد  

کــــــار درویش مستمند برآر          کـــــه ترا نیز کارها باشـد 

  گلستان سعدی

قرآنی که تو می گویی درست است اما کدام قرآن؟!

 

 «پدر-مادر-ما-متهمیم:دکتر-علی-شر-یعتی» 

 

 

......می خواهم بگویم: آری قرآنی که تو می گویی درست است اما کدام قرآن؟! 

قرآن به عنوان شیء متبرکی در دست جهل؟ قرآن به عنوان پرچمی بر سر نیزه های جنایت؟ 

یا قرآن به عنوان کتابی که قبایل وحشی پراکنده در صحرایی را در کمتر از ربع قرن تعیین کننده سرنوشت جهان و کوبنده قدرت های عالمگیر می سازد ودر کمتر از یک قرن فرهنگی نو و انقلابی در تمدن بشری می آفریند؟ 

قرآن کتابی است که با نام «خدا» آغاز می شود و با نام «مردم» پایان می یابد! کتابی «آسمانی» است اما بر خلاف آنچه مؤمنین امروزی می پندارند و بی ایمانان امروز قیاس می کنند بیشتر توجهش به طبیعت است و زندگی وآگاهی و عزت و قدرت و پیشرفت و کمال و جهاد! کتابی است که نام بیش از سی سوره اش ازپدیده های مادی و تنها دو سوره اش از عبادات! آن هم حج و نماز!!

این کتاب را از آن روزی که به «حیله دشمن» و به «جهل دوست» ، «لایش» را بستند ،«لایه» اش مصرف پیدا کرد و وقتی «متنش» متروک شد ، «جلدش» رواج یافت و از آن هنگام که این کتاب را ، که «خواندنی» نام دارد ، دیگر نخواندند، برای تقدیس و تبرک و اسباب کشی به کار رفت. از وقتی که دیگر درمان دردهای فکری و روحی و اجتماعی را از او نخواستند ، وسیله ی شفای امراض جسمی چون درد کمر ... شد، و چون در بیداری رهایش کردند، بالای سر، در خواب گذاشتند و بالاخره اینکه میبینی، اکنون در خدمت اموات قرارش داده اند و نثار ارواح گذشتگان می کنند و ندایش در قبرستان های ما به گوش می رسد، از آن است که نمی دانی برادر و خواهر روشنفکر من!نمی دانی که چه کوشش ها کردند تا آن را از میان زنده ها دور کنند و اثرش را از زندگی قطع کنند و ندایش را ، هم در صحنه های «جهاد»خاموش کنند و هم در حوزه های «اجتهاد»  !!

.................. 

ادامه مطلب ...

به نظر شما بهترین جای زمین کجاست؟!

عطاملک‌ جوینی‌ که‌ یکی‌ از وزیران‌ دربار هلاکو می‌باشد و کتاب‌ تاریخ‌ جهانگشای‌ او معروف‌است‌ به خواجه نصیرالدین توسی گفت اکنون که ایران در زیر یوغ اجنبی است و هیچ جای نفس کشیدن نیست بهترین جای دنیا برای اقامت گزیدن کجاست؟ تا از برای رشد و حفظ جان به آنجا در آییم؟  

خواجه خنده ایی کرد و گفت بهترین جا ایران است و از برای شخص خود من زادگاهم توس ، شما را دیگر نمی دانم مختارید انتخاب کنید و عزم سفر نمایید. عطاملک پاسخ داد برای دانشمندانی نظیر ما بستر آرامش دروازه های باشکوهتری به روی آیندگان خواهد گشود و خواجه به طعنه گفت البته اگر آینده ای باشد ! چرا که فرار اهل خرد ، نفع شخصی عایدشان می کند  و در این حال دیار مادری همچنان خواهد سوخت امروز مهمترین وظیفه ما ایستادن و خرد را به کار بردن برای رفع ایستیلای اجنبی است و اگر این کار نتوانیم دیگر فایده ایی برای زنده بودن نمی بینم .
ارد بزرگ اندیشمند و متفکر برجسته کشورمان می گوید : آنکه به سرنوشت میهن و مردم سرزمین خویش بی انگیزه است ارزش یاد کردن ندارد .
عطاملک جوینی در حالی که به زمین می نگریست به خواجه نصیر الدین توسی گفت برای من بزرگترین نعمت همین است که در کنار آزاده مردی همچون شما هستم .

سال نو مبارک

 

 در زمستان امید         روز نو در راه است

این دروغین نوروز
      بر طبیعت خوش باد